آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
راستی مرسی منو لینک میکنی... نويسندگان
کوچولوی ناز من محمد متین دفتر خاطرات کوچک پسرم سلاااااااااام خدمت همه دوستان گل...
چهار شبه که همش بیداریم... نی نی کلافه اس... بهونه میگیره... آخه درد داره... دیشب دیگه مجبور شدم علی رغم میل باطنیم بهش استامینوفن بدم آخه تا ساعت ۴.۳۰ چشم رو هم نذاشت منم که شب قبلش هم نخوابیده بودم و حالم خیلی خراب بود... شب های قبل خونه خودمون بودیم و برق ها رو کامل روشن میکردیم تا یه خرده بهتر بشه مثلا پریشب از دقیقا از ۳ تا ۵ نیمه شب برقها روشن بود دیشب هم که خونه مامان جونم بودیم هم همه (من و بابایی و باباجون و مامان جون و دایی جون وحید)بیدار شدیم و نشستیم و براش قرآن و مداحی گذاشتیم تا یه خرده آروم بشه فیلمم از دیشب گرفتم که بزرگ که بشه جیگری نشونش میدم ... امروز صبح احساس میکنم دیگه اون یکی دندون نیش پسرمم تشریف اوردن بیرون ولی این طور نیست چون هنوز کلافه ای و درد داری و دندونه تا پشت پوست اومده ولی بیرون نیومده و با انگشت تیزیش احساس نمیشه متاسفانه... خدایا تو رو جون هرکی دوست داری این پروژه دندون را راحت کن خسته شدم از بس بچه ام درد کشید و به خودش پیچید... تو با این بزرگی و این کهکشانها.... نیازی به این کوچکی را توانی براورد آیا... و خبر مهم و اصلی اینکه بابایی پسرم دیروز یعنی پنجشنبه که خونه مامان جون مهری بودیم من چون صبحانه نخورده بودم خیلی ضعف کرده بودم و قرار شد برای اولین بار ایشون فرنی پسرمو بهش بده تا من غذا بخورم که از این پروژه مهم خدا رو شکر سرفراز بیرون اومدن... بابایی دستتون درد نکنه و خبر دیگه اینکه پسرم کلی دس دسی میکنه و سینه میزنه و یاد هم گرفته میاد تو آشپزخونه آخه قبلا بلد نبود از اون سنگه بالا بیاد...دیگه کارم دراومده...
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 30 دی 1390برچسب:, :: 11:32 :: نويسنده : مامان رویا
![]() ![]() |